محل تبلیغات شما

بغلش کردم.بابا هم بغلم کردمحکم بغلم کرد.

اونقد گریه ام گرفته بود که نمی تونستم حتی عذرخواهی کنم

دیگه باباجون دعوامون کرد.گفت این چه وضعیه شب عیدی درست کردید بابا؟!!!!

دیگه خندیدیمهمه خندیدیم.

باباجون اینا که رفتن بازم رفتم پیشش.اونقد بغلم کرد ،اونقد دوباره گریه ام گرفت.ولی دیگه سبک شدم.بعدم معذرت خواهی کردم.ده بار عذرخواهی کردم که بی خبر رفتم خونه بابا جون.گفت اشکالی نداره، حتما لازم بوده.بعضی وقتا لازمه یه کارایی کنیم که به نظر اشتباه میاد ولی واقعا اشتباه نیستن. لازم بود یه کم فکر کنی با خودت.

بازم داشت آروم حرف میزد مثل اون شب، می دونستم تهش باز حرفش رفتنه:'(

گفتم مامان امروز پیام دادنجوابشونو دادم ،فردام.

نذاشت حرفم کامل شهفقط بوسم کرد گفت خوب کردی:) پیش عمه خوش گذشت ؟ 

گفتم بابا من نمی خواستم.

ولی بازم نذاشت بگم نذاشت نذاشت. گفت سارا قول میدم قبل رفتنمون  مفصل حرف میزنیم باشه؟ 

فقط گریه کردم دیگه.گفتم بابا توروخدا نگیدنگید رفتن.

محکم بغلم کرد گفت سارا؟! گریه نکن باباییباباجون چی گفتن؟ شب عید آدم که گریه نمی کنه اینقد، فرصت بدی مفصل حرف میزنیم ولی یه شب دیگه باشه؟ فردا کلی بر نامه داریما.

+ قول داد بعدا حرف میزنیم،هنوز امیدوارم،امیدوارم کوتاه بیاد.حالا که بخشیدتم کوتاه بیاد.

خدایا بهم عیدی بده فردا، خدایا بابام کوتاه بیاد.

++عید فطر مبارک


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها