بابا که امروز اومد خونه،که خیلی هم آن تایم بود قهر نبود.من فکر کرده بودم قهره و باید کلی اعتراف و عذرخواهی کنم تا باهام حرف بزنه ولی آشتیه آشتی بود.
یعنی دیگه خیلی آشتی بود:)))
با یه لبخندی از مدرسه پرسید :| گفت: چه خبر از مدرسه؟ امروز رفتی دیگه؟
قشنگ معلوم بود که مطمئنه دیر رفتم.
گفتم بابا چرا بیدارم نکردید؟ شما که می دونید اوضام با ناظم چجوریه! امروز شانس آوردید نکشوندتون مدرسه ها!
گفت: خیلی پرویی،که من شانس آوردم ها؟
گفتم آره دیگه دوست داشتید سر یک ساعت تاخیر زنگ میزدن که بیایید مدرسه؟ دوست نداشتید دیگه
گفت حالا چجوری این شانسو آوردم؟
گفتم هیچی چون بار اولم بود بی خیالیعنی کوتاه اومدن.
( اوه یه چپی نگاه کرد به خاطر بی خیال» سریع درستش کردم:))
گفت: ولی فک نکنم بار آخرت باشه چون از فردا همینه.
گفتم یعنی چی همینه؟
گفت یعنی از فردا خودت پامیشی میری مدرسه.من دیگه مسئول بیدار کردنت نیستم.
خب آخه این دیگه چه ظلمیه.
گفتم بابا غلط کردم دیگه زود میخوابم قول میدم باشه؟
گفت: امیدوارم، باشه
خوشحال شدم گفتم پس یعنی بیدارم می کنید ؟
گفت: نه همین الان مگه نگفتم من دیگه مسئول نیستم؟ آایمر گرفتی سارا؟
گفتم بابا اذیت نکنید دیگه خب الان یعنی چی ؟
گفت اذیت چیه؟ تو چند سالته؟ تا کی من باید بیدارت کنم بفرستمت مدرسه ها؟ مثه همه خودت ساعت میذاری پامیشی از فردا صبح.
گفتم باشه پس از فردا منتظر باشید هرروز از مدرسه زنگ بزنن!
گفت بزنن !منم میگم هرجور صلاح می دونید عمل کنید!از الان بدون جوابمو!
گقتم بابا سر تاخیرام باز کارم به اخراج بکشه حق ندارید حسابمو برسیدا از الان بگم!
گفت تو یه بار دیگه اخراج شو بعد بشین تماشا کن چه بلایی سرت میاد.منم از الان بگم. خوب شد گفتی :|
یعنی واقعا با این همه انگیزه دیگه میشه تاخیر داشت بازم؟!
عمراااااااً
آخ جون اینجا راحت می تونم بگم:))))
ولی فک کنم چندبار زنگ بزنن کوتاه بیاد دیگه !
آره حتما !!! فک کن یه درصد بابا حرفشو پس بگیره.بدبخت شدم رفته:||
ولی آخر سر بهش گفتم که از حرفم منظوری نداشتم و کلی عذرخواهی کردم .نمی گفتم امشب خوابم نمیبرد.
گفت ناراحت نشدم، راس گفتی: (
ولی من آب شدم:(
ساعتو.یعنی من الان بخوابم؟ خب خوابم نمیااااااااد.
درباره این سایت