محل تبلیغات شما

کلاس پنجم که بودم با معلمم دعوام شد سر دوستم. تکلیفشو ننوشته بود ،معلمم دعواش کرد،دعوای اونجوری هم نبود ولی من چون می دونستم چرا نتوسته انجام بده حقش نمی دونستم.یک کلمه توبیخم حقش نمی دونستم واسه همین ازش دفاع کردم.اولین بارمم نبود سر این چیزا باهاش بحث می کردم،اون روز ناظم یه دعوتنامه داد برا پدر مادرم منم شب منتظر اون بودم که نامه رو بدم بهش، نمی خواستم بابا بفهمه، عصبانی میشد،ناراحت میشد ازم،تنبیه میکرد، ولی اون، هیچی کاریم نداشت ، کمکمم می کردولی نیومد.فرداییش که اومد بهش گفتم، گفت یه سر میاد مدرسه و اصلا بهش فکرم نکنم، منم خیالم راحت شد پبعد از دو سه روز کلا یادم رفت همه چی رو، ولی یه روز که بابا برگشت خونه صدام کرد، عصبانی بود، ازم ناراحت بود میخواست تنبیه کنه.از مدرسه بهش زنگ زده بودن که چرا بعد این همه روز هنوز نیومدید مدرسه، مثه همیشه هم  انتخاب اولشون بابا بود. 

ولی بیشتر ناراحتیش از پنهانکاریم بود، گفت قرار داشتیم چیز ای مدرسه رو بهش بگم، گفت می دونم سر اون شلوغه و باید به خودش می گفتم ولی پنهونکاری کردم.اون روز از خودم دفاع کردم گفنم وقتی به اون گفتم یعنی که پنهانکاری نکردم چون دعوتنامه برای هردو بود ولی خوب می دونستم کردم، خوب می فهمیدم بابا چی میگه ولی نمی خواستم قبول کنم.

اون شب وقتی اون برگشت، دعوا شد، مثه همیشه،.

اصلاا الان که خوب فک می کنم میبینم همیشه بیشتر دعواها سر من بود.

مثه الان که دعوا و قهرها باز به خاطر منه،تقصیر منه.

خلاصه سر اون ماجرا من تنبیه شدم، اونام دعوای اساسی کردن ولی اگه فک کردید بعدش چیزی عوض شد اشنباه میکنید.من بازم پنهونکاری کردم،اون بازم ازم دفاع کرد باز دعوا شد و.تا رسیدیم به امروز ، به الان، که باز تهش رسیده به جدایی، ایندفعه من و بابا، من هر چی دارم از اون دارم، فکر میکنه خیلی چیزا بهم داده ولی تنها چیزی که واقعا بهم داده جداییهجدایی،

دیگه چیزی برام مونده ازم جدا کنی؟ نه دیگه تموم شد.دیگه راحت باش. شبا راحت بخواب.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها