محل تبلیغات شما

نمی دونم کی قراره دست از سر زندگیمون ورداره.تا کی قراره فکرم همش مشغولش شه.چرا نمیذاره تموم شه.مثلا قول داد راحتم بذاره قول داد حداقل تا تابستون راحتم بذاره ولی باز.

از اول ماه رمضون تا حالا فقط یه بار افطاری رفتیم خونه بابا جون اینا.باباجون اینام خیلی شا کی ان از بابا سر همین.ولی بابا یه هفته ست افطارا خونه ام نمیادسرش خیلی شلوغه.امروز از مدرسه که برگشتم دیدم از خونه بابا جون اینا زنگ زدن،

زنگ زدم خونشونباباجون گفت امشب هرجور شده باباتو وردار بیا خونمون عمو شاهرخ ایناتم هستن بهش بگو دیگه بابا جون  بهانه قبول نمی کنه. گفتم چشم و به بابا زنگ زدم جواب ندادشرکتو گرفتم منشیش گفت تو شرکت نیست و واسه یه جلسه رفته جای دیگه ولی برمیگردهتا ساعت پنج چند بار زنگ زدم ولی برنگشته بود،جوابم نمیداد. دوباره زنگ زدم به بابا جون ،معذرت خواهی کردم گفتم بابا رو پیدا نکردم ببخشید.ولی قبول نکرد.گفت برو شرکت دنبالش از اونجا بیایید ماجرای جریمه مو گفتم ولی گفت با مجوز من برو تا من بدونم و آقا شایان. منم آژانس گرفتم رفتم شرکت ولی داشتم می رفتم بالا .وای تو لابی وکیل عوضی اونو دیدم !!!یهودلم یه جوری شد.از کنارش که رد شدم  یهو وایساد گفت به به خانم خوشگلهتحویل نمیگیری سارا خانم.

یعنی نمی تونم بگم چقد حالم ازش بهم میخوره ،تو عمرم آدمی به عوضی بودنش ندیدم مطمئنم اصلا وجود نداره. به زور جواب سلامشو دادم.گفت مبارک باشهبرو حالشو ببرخوشگلهبعدم بهم چشمک زدیعنی دلم میخواست بهش بگم خیلی آشغالی.ولی نشد نتونستمفقط رفتم.ولی دیگه از اون لحظه تو فکرم هیچی نبود جز اینکه بفهمم چرا رفته پیش بابا؟چیکار داشته؟منظورش چی بود از اینکه گفت مبارک باشه؟

 تا برسم بالا اونقد فک کردم و مغزم پر شد که کلا یادم رفت اصلا برا چی رفته بودم شرکت.داشتم دیوونه میشدم.عصبانی بودم ازدیدنش از اومدنش ،حالم بد شده بود.

وقتی رفتم اتاق بابا و منو دید خیلی جا خورد بعدم با اخم پرسید اینجا چیکار میکنی؟

ولی من دیگه یادم نبود اونجا چیکار می کردم: ((  فقط پرسیدم این وکیله اینجا چیکار داشت؟

جواب نداداخم کرد گفت به شما مربوط نیست.جواب منو بده.

چرا اینو گفت چرا ؟ چطور به من مربوط نبود آخهخب بدتر دیوونه شدم از این حرفش، اصلا گر گرفتم.گفتم چطور مربوط نیست پس چرا بهم تبریک گفت ؟چیکار داشت؟ چی بهتون گفت؟ خب چرا نمی گید؟

بدتر عصبانی شد باز گفت گفتم به تو ربطی نداره.با اجازه کی پاشدی اومدی اینجا؟ به جای جواب دادن منو سوال پیچ می کنی؟سارا دیگه هیچی نشنوم دیگه جز اینکه بگی واسه چی الان اینجایی.یعنی وای به حالت اگه

ولی ربط داره به خدا ربط داره  به خدا داره.اصلا نذاشتم تهدیدش تموم شه، یعنی نتونستم داشتم منفجر میشدم از عصبانیت از اینکه همش میگفت بهم ربطی نداره وقتی داشت.

دیگه یه کم صدام رفت بالا  گفتم  چرا همش میگید بهم ربطی نداره.اون خودش گفت می دونم کارش درباره من بود .چرا نمیگید اون آشغال عوضی چی گفت؟

وای.واقعا نفهمیدم چی شد؟ هیچوقت نشده بود اینجوری به کسی فحش بدم اونم پیش بابا.اصلا دست خودم نبود.واقعا نبود.

فک کنم همونقدر که من دست خودم نبود بابا هم دست خودش نبود که اونقد محکم زد تو صورتم.تحمل کوچیکترین بی احترامی رو نداره چه برسه به فحش.یعنی منتظر بدتر از اون بودم بعدش ولی جلوی خودشو گرفت.وسط شرکت بودیم آخه .

داشت منفجر میشد از عصبانیت منم فقط گریه می کردم دیگهگفت پیشرفت کردی، آفرین.یه بلایی امشب سرت میارم که حرف زدن یادت بره فحش دادن جای خود.

بعدم فرستادم خونه. نیمساعت بعد اینکه رسیدم خونه یاد بابا جون اینا افتادم.ولی گریه ام‌میومد نشد زنگ بزنم،الانم نمی تونم،بغض دارمنمی تونم‌ حرف بزنم :__( دلم میخواد تا آخر دنیا گریه کنم و جیغ بزنم فقط.

متنفرم ازت متنفرم متنفررررررم‌ دروغگوی لعنتی دروغگووووو.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها